موضوع نشست: مناظره «ضرورت، امکان و معیارهای تاریخ تطبیقی»
برگزار کننده: نجمن تاریخ‌پژوهان حوزه
کارشناسان: حجت‌الاسلام بهرامی،حجت‌الاسلام‌والمسلمین سلیمانی، دکتر نعمت الله صفری فروشانی
تاریخ برگزاری: 1396/11/6

مناظره «ضرورت، امکان و معیارهای تاریخ تطبیقی» با ارائه حجت‌الاسلام‌والمسلمین جواد سلیمانی و نقد دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی روز سه‌شنبه 3 بهمن 96 به میزبانی انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه برگزار شد.در ابتدای این نشست حجت‌الاسلام بهرامی مجری این نشست، به‌عنوان مقدمه به موضوع این مناظره اشاره کرد و گفت: این بحث را در سه قسمت تقدیم خواهیم کرد. در بخش نخست در خدمت آقای دکتر جواد سلیمانی عضو هیئت‌علمی موسسه پژوهشی امام خمینی خواهیم بود و بعدازآن در خدمت آقای دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی به‌عنوان ناقد بحث و عضو هیئت‌علمی مدرسه عالی امام خمینی رحمة الله علیه و مدیر دانشنامه اهل‌بیت علیهم‌السلام خواهیم بود و بعدازآن در خدمت دکتر سلیمانی به‌عنوان جمع‌بندی خواهیم بود و در انتهای جلسه به پرسش و پاسخ‌خواهیم پرداخت.

 

پس‌ازآن حجت‌الاسلام‌والمسلمین سلیمانی به ارائه بحث پرداخت که مشروح آن تقدیم می‌شود:

 

من ابتدا در جلسه‌ای خدمت آقای دکتر صفری بودم و این بحث مطرح شد که آیا تاریخ تطبیقی ضرورت دارد و امکان دارد یا نه؟ ایشان نظراتی داشتند و همان زمینه‌ای شد تا خلاصه‌ای از بحثی را که در ذهن ما در خصوص تاریخ تطبیقی بود خدمت ایشان ارائه کنیم و بعد نیز آنچه از قبل طی سالیان متمادی آماده کرده بودم در قالب پیش‌نویس مقاله‌ای 28 صفحه‌ای آماده کردم و یک هفته قبل از تشکیل این جلسه خدمت آقای دکتر فرستادیم تا کاملاً مطالعه کنند. البته ممکن است در ارائه بحث تغییراتی در خصوص ترتیب بحث نه محتوا صورت گیرد که طبیعی است.

ایشان نیز الحمدلله مطلب ما را مطالعه کرده‌اند و بنا شد در این ساعت خدمت شما عرضه کنیم. طبیعتاً در این فرصت کوتاه باید بخشی از مباحث را کوتاه کنیم.

سالیان متمادی است که بخشی از کارهای علمی خودم را به تولید تاریخ تطبیقی می‌پردازم. شاید دوستان ما تعجب کنند چرا بااینکه ایشان می‌تواند بحث‌های محض کند در این بحث‌ها متمرکز می‌شود و وقت می‌گذارد. بحث تاریخ تطبیقی را برای هدایت جامعه در اولویت می‌بینم و احساس می‌کنم همتی برای این بحث در میان تاریخ‌پژوهان وجود ندارد درحالی‌که این مسئله یک ضرورت است.

در این مدت که به فعالیت‌های پژوهشی مشغول بودم در دانشگاه شریف بودم و یک دانشجویی به من گفت این‌طوری که شما تطبیق می‌کنید من می‌خواهم برعکس تطبیق کنم. تطبیقی کرد که در آن عثمان به امام علی علیه‌السلام تهمت زد که شما جزو سران فتنه هستید. آن‌وقت از من پرسید که آیا می‌توانید این تطبیق را برتابید؟ معیار تشخیص تطبیق صحیح از غیر صحیح چیست؟

زمانه گذشت و دیدیم که این مطالبه در میان طلاب زنده شده است. یک‌وقتی دیدم که استاد پیشوایی فرمودند من مسافرتی به یکی از شهرها داشتم که سخنرانی کردم و به من گفتند که معیارهای تاریخ تطبیقی را برای ما مشخص کنید. این مقاله را به ایشان دادم که مطالعه کنند و ایشان نیز حواشی بر آن زدند.

هدف من در این جلسه بهره‌برداری سیاسی از این بحث نیست زیرا انجمن تاریخ‌پژوهان فعلا جای طرح این مسئله نیست. اولاً باید جا بیندازیم که آیا تاریخ تطبیقی ضرورت دارد و معیارهای آن چیست؟ لذا تلاش کردم از مثال‌هایی که بوی استفاده سیاسی می‌دهد استفاده نکنم. البته در کتاب‌های خودم تطبیق‌هایی کردم که در مورد خودش باید از آن دفاع کنم؛ اما در این جلسه در مورد ضرورت امکان و معیارهای تاریخ تطبیقی صحبت کنیم.

منظور ما از تاریخ تطبیقی، تطبیق کردن یک مقطع تاریخی بر مقطعی دیگر است که در روش‌های پژوهش‌های تاریخی سابقه دارد. کتاب مطالعات تاریخی بِلِک را نگاه کنید عنوانی تحت عنوان تاریخ تطبیقی داریم. اصلاً مطالعات تطبیقی در رشته‌های مختلفی هست. همین الآن مقاله‌ای در کیف خودم دارم با نام «مطالعه تطبیقی بین گزاره‌های تاریخی در مورد یهود در قرآن و منابع تاریخی». در رشته‌های مختلفی نیز این مطالعات تطبیقی وجود دارد.

یک بحثی با نام تطبیق تاریخی داریم و اصطلاحی است که جعل شده است؛ و آن این است که یک مقطعی از تاریخ را با زمان ما تطبیق کنید مثلاً بگویید دوران ما مانند دوران امام علی علیه‌السلام است نه مانند دوران پیامبر صلی الله علیه و آله. این یک تمایزی با تاریخ تطبیقی دارد و آن تمایز این است که آنجا هدف اصلی فقط استخراج قانون بود یعنی اگر یک مورخی تمدن‌های مختلف را با هم مقایسه می‌کرد گاهی عبرت نیز می‌گرفت ولی عبرت هدف اصلی او نبود هدف اصیل او استخراج قانون در مورد عوامل رشد یا سقوط تمدن‌ها بود ولی در تطبیق تاریخی اصالت با عبرت گرفتن است. وقتی یک مقطع تاریخی را با زمان خودم تطبیق می‌کنم می‌خواهم عبرت بگیرم و برای زمان خودم یک درس بگیرم. البته ممکن است تکرار این تطبیق‌ها آرام‌آرام مرا به یک نظریه و بعداً به یک قانون برساند ولی هدف اصلی اینجا این نیست. میز اساسی این است ولی ذاتاً با هم یکی هستند؛ یعنی فعلی را که در تاریخ تطبیقی انجام می‌شود و معیارهایی که صحت آن را اقتضا می‌کند با معیارهای صحت این، فرقی ندارد زیرا آنجا بین یک جامعه مرده و گذشته مقایسه می‌شود و اینجا بین جامعه مرده و حاضر زنده مقایسه می‌شود. هیچ فرقی ازنظر ذاتی با هم ندارند پس معیارهایشان یکی است.

تا اینجا هم تمایز و هم تشابه را گفتم و ماهیت بحث مشخص شد. از این به بعد وقتی بحث می‌کنم و صحبت از تاریخ تطبیقی می‌کنم با تطبیق تاریخی ازنظر ذاتی هیچ تمایزی ندارد. ما هر دو را دنبال می‌کنیم و آن چیزی که ضرورت دارد معیارهایش را مشخص کنیم این دومی است و آن اولی در تاریخ وجود داشته است.

ضرورت تطبیق تاریخی در چیست؟ مردم تاریخ را می‌خوانند و عبرت می‌گیرند. نه این نیست. بهترین شاهد برای این‌که همه مردم به‌صورت اتوماتیک چه قشر فرهنگی و چه غیرفرهنگی از تاریخ عبرت نمی‌گیرند این است که شما می‌بینید که تاریخ را مطالعه می‌کنند و خیلی‌ها نیز از تاریخ خبر دارند و یک عده بسیار کمی هستند که احساس می‌کنند یک مقطع تاریخی با مقطع تاریخی خودشان تطبیق دارد. این‌ها می‌گویند و با گفتن این‌ها یک عده‌ای بیدار می‌شوند. این‌که یک عده‌ای پند می‌گیرند و عده‌ای پند نمی‌گیرند معلوم است خود تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی این استعداد را ندارد که عبرت برای جامعه تولید کند. کار متخصصان تاریخ است که بین گذشته و حال ربط ایجاد کنند و اینجا اختلافاتی بین آن‌ها ایجاد می‌شود. باید معیارهای تطبیق صحیح از معیارهای تطبیق غلط در این انجمن روشن شود.

وقتی این معیارها روشن شود اگر کسی تطبیق ناروا کرد انسان می‌فهمد که در جامعه علمی جا ندارد. وقتی فرهنگ‌سازی شد جامعه خودش می‌فهمد که این فرد تحلیل اشتباه ارائه می‌دهد. مثل تحلیل‌های سیاسی و جامعه‌شناسی که برخی می‌فهمد این تحلیل بی‌پایه است یا نه.

پس ضرورت دارد این معیارها را مشخص کنیم و بعدازآن بگوییم چگونه می‌توان عبرت گیری از تاریخ را تسهیل کرد؟

 

دلایل امکان تاریخ تطبیقی

 در دانشگاه گرگان بودم و استادی این مطلب را گفت که ساخت‌های اجتماعی درگذشته بسیار ساده بوده است و الآن ساختاری اجتماعی بسیار پیچیده شده است و این سادگی و پیچیدگی به ما اجازه تطبیق نمی‌دهد. بعد به یک نظریاتی اشاره می‌کرد. این مطلب جواب دارد. من در معیارها جواب این حرف را می‌گویم.

بهر حال کسانی هستند که معتقدند تطبیق کردن گذشته با زمان حال، کار غیرعلمی و عوامانه‌ای است.

من به سه دلیل می‌گویم این کار علمی است:

1-   دلیل اول مشترکات ثابت انسانی است. انسان‌ها همه فطرت مشترک دارند. البته تمایزاتی بین گذشته و حال وجود دارد ولی این بازیگر اصلی که تاریخ را می‌سازد ذاتش تغییر نکرده است. انسان تاریخ‌ساز درگذشته نیز نفس لوامه و اماره داشته است و الآن نیز دارد. درگذشته هم فطرتی داشته است که گرایش‌های متعالی و یا غریزی و پست داشته است و این دو با یکدیگر درگیر می‌شود. آزمایش‌های مشترکی از زمان حضرت آدم تا آخرین انسانی که از این دنیا می‌رود برای انسان‌ها پیش می‌آید. این آزمایش‌ها به مال و مقام و امور مختلف است. این‌ها درگذشته به خاطر این ذات مشترک یک سری عکس‌العمل‌های شبیه به هم نشان می‌دادند الآن نیز این عکس‌العمل‌های شبیه به هم تکرار می‌شود. با مطالعه گذشته می‌توان برای امروز درس گرفت. من حالا مثال‌های متعددی می‌توانم بزنم تا مسئله را روشن کنم.

2-   قوانین ثابت مشترک الهی در تاریخ: خداوند متعال اگر نظام تکوین را با یک قوانین خاصی اداره می‌کند نظام روابط اجتماعی را با قوانین خاصی اداره می‌کند. هر وقت علت این قوانین در تاریخ پیدا بشود معلولش نیز می‌آید و هر وقت علتش مفقود شود معلولش نیز مفقود می‌شود. این ربطی به گذشته ندارد که بگوید درگذشته این‌طوری بود که اگر در یک جامعه‌ای وحدت بین نهاد دین و دولت باشد انسجام اجتماعی رخ می‌دهد و امروز اگر این وحدت باشد رخ نمی‌دهد. این‌طور نیست. اگر این قانون است همیشه قانون است؛ بنابراین اگر درگذشته مطالعه کنید و یک علتی را ببینید و قانونی را کشف کنید در آینده نیز می‌توانید آن را بکار ببندید و در امروز نیز آن را اجرا کنید.

3-   اصل عبرت‌آموزی: بسیاری از مورخین از قدما تا حال یکی از قواعد رئیسی تاریخ را عبرت می‌دانند. قرآن مجید بیش از یک‌سوم آیات خود را به تاریخ اختصاص داده است ولی چند بار اشاره می‌کند که این‌هایی که برای شما نقل می‌کنم برای عبرت است. تاریخ مایه عبرت است. عبرت فرع بر تطبیق است. اگر قائل باشیم بین فرزندان حضرت یعقوب و انسان‌های گذشته‌ای که در امت‌های گذشته وجود داشته‌اند گسل وجود دارد آیا می‌توان عبرت گرفت؟ من اگر قائل باشم که ساختارهای اجتماعی ما با آن‌ها فرق می‌کند نمی‌توان عبرت گرفت پس نقل این‌ها برای چه بوده است؟ ابن خلدون می‌گوید همه این‌ها مایه عبرت است. پس معلوم می‌شود این حرف از اساس باطل است که تطبیق ممکن نیست.

 

معیارهای تطبیق صحیح

من معیارها را به معیارهای بایسته و معیارهای شایسته تقسیم کرده‌ام.

معیارها باید در یک فرایند تعریف شود. برای آن هشت مرحله تعریف کرده‌ام و شاید یک مورد آن‌ها در ذهن من قابل جابجا شدن باشد.

1-   مرحله اول این است که وقتی می‌خواهیم یک مرحله‌ای از زمان را تطبیق کنیم باید اعتبار استنادها و اطلاعات تاریخی خودمان را ابتدا احراز کنیم. وگرنه این تطبیق بیجا است. بسیاری از تطبیق‌های اشکال‌دار به خاطر این است که سندهایی که به آن استناد می‌کنند غلط است یا تحلیلی که از رخدادهای گذشته دارند غلط است.

2-   یافتن وجوه متشابه بسیار مهم است. شما تا وجه شبه را پیدا نکنید در تاریخ گم می‌شود؛ مثلاً می‌خواهید زمان خودتان را با ساسانیان مقایسه کنید. وجه مشترک زمان ما با ساسانیان کم است. نفرمایید که شما گفتید انسان‌ها با هم ذات مشترک دارند و می‌توان تطبیق کرد ولی در این مقطع از انقلاب سؤالات و مشکلاتی داریم و باید ببینیم شبیه‌ترین مقطع به مقطع ما کدام است و آن را مبنا قرار دهیم تا بتوانیم درس بگیریم. یافتن وجوه مشابهت بسیار مهم است. عبرت گرفتن فرع بر احساس شباهت است. اگر احساس نکنیم زمان من با گذشته شباهت دارد نمی‌توانم عبرت بگیرم. در سایه این احساس شباهت است که می‌گویم انگار دارم دوران صدر اسلام را می‌گذرانم.

3-   تبیین وجه شبه مهم است؛ مثلاً فلانی را با زبیر تطبیق می‌کند. باید مشخص شود که وجه این تطبیق چیست؟ آیا در ثروت‌اندوزی است یا در تکاثر بوده است؟ فریب فرزند خوردن؟ شمشیر کشیدن در مقابل ولایت؟ باید این را مشخص کند تا قابل‌بررسی باشد.

4-   عبور از تشابه ظاهری به واقعی: گاهی انسان یک مقطعی را می‌بیند وجه شبه‌هایی را می‌بیند ولی وقتی عمیق می‌شود می‌بیند که شباهتی ندارند. راه کشف وجه شبه صحیح از وجه شبه غلط چیست؟

‌أ.       توجه به انگیزه‌ها و اهداف بازیگران تاریخ: اگر شورش شعبان بی‌مخ را علیه مصدق با شورش در انقلاب مشروطیت به سرکردگی علما با نخست‌وزیر آن زمان مقایسه کنید درست نیست. انگیزه‌های شعبان بی‌مخ الهی نبود. کار او آشوب گری بود. وقتی انگیزه‌ها را توجه می‌کنید می‌بینید این کار شکستن ارزش‌های موردپسند مردم در عالم سیاست بود ولی انقلاب مشروطه این‌گونه نبود.

‌ب.  توجه به پیشینه تاریخی: مثلاً می‌خواهید قیام امام حسین علیه‌السلام را با یک قیام دیگری مقایسه کنید. باید به پیشینه تاریخی آن‌ها توجه کرد.

‌ج.   مقایسه شعارها با عملکردها: گروه‌ها با شعارهای مختلفی می‌آیند. گاهی نیز شعاری ندارند. آن‌وقتی که شعار دارند برای ما مفید است. اگر دروغ باشد بعداً معلوم می‌شود دروغ بوده است. اینجا قضاوت ما را آسان می‌کند.

‌د.     التفات به نتایج پدیده‌های اجتماعی: انقلاب کمونیست روسیه یک انقلابی بود. پیامد این انقلاب به ما قدرت راستی آزمایی نسبت به آن داد. پنجاه سال میلیاردها نفر را معطل کرد و بعداً معلوم شد که ادعایشان دروغ بود. نیم توان این انقلاب را با انقلاب رسول خدا صلی الله علیه و آله مقایسه کرد.

5-   توجه به ملاک تطبیق‌پذیری: می‌خواهم عوامل انحراف جامعه خودم را بعد از جنگ هشت‌ساله بررسی کنم؛ مثلاً به دنبال عوامل انحراف جامعه جهانی بعد از جنگ جهانی دوم در آمریکا بروم. انحراف اعتقادی که در آن جامعه مطرح است با انحراف اعتقادی که در جامعه ما مطرح است متفاوت است. نمی‌توان گفت که این دو با هم شبیه هستند.

6-   ارزیابی دخالت یا عدم دخالت وجوه تمایز در وجوه تشابه است. این جواب همان آقایی است که در دانشگاه گرگان آن مطلب را گفت. اگر دخالت داشته باشند حرف او درست است و اگر دخالت نداشته باشند حرف او درست نیست. الآن شما می‌توانید دوران ما را با دوران ساسانیان از حیث جاه‌طلبی انسان‌ها مقایسه کنید. ساخت آن زمان با ساخت این زمان فرق کرده است ولی جاه‌طلبی انسان‌ها که فرق نکرده است. می‌توانید به این نکته استناد کنید چون آن دخالتی در این ندارد. هندی‌ها را با ما مقایسه کنید و بگویید چرا این‌ها روحیه آرامی دارند؟ حالا شما بگویید این‌ها جامعه بدوی هستند. ساختار ساده و پیچیده در این وجه شبه من دخالتی ندارد.

7-   تبیین تقریبی درجه انطباق: شما می‌گویید یک جریان سیاسی زمان خودت شبیه خوارج است. شما باید تعریف کنید که خوارج در کدام مرحله منظور شما است؟ در مرحله رویش یا مرحله بیان اعتقاد یا مرحله شمشیر کشیدن؟ اگر بگویید مثل خوارج است فردا گروهی را درست می‌کنید تا با این گروه درگیر شوند درحالی‌که این در مرحله نخست آن بود. پس یکی از لغزشگاه‌های تاریخ تطبیقی این است که اگر میزان انطباق را مشخص نکنید مشکل درست می‌شود.

8-   توجه به مبانی فکری و نظام ارزشی حاکم بر فرآیند تطبیقی: آن آقایی که به من گفت عثمان امام علی علیه‌السلام را متهم به این کرد که شما جزو سران فتنه هستید و من نیز می‌خواهم تطبیق کنم این تطبیق ناروا است زیرا تو به این پارامتر توجه نکردی و آن مبانی فکری و نظام ارزشی است. عثمان تطبیق درستی کرد. از منظر او طبق مبانی خودش هر شورشی و مخالفتی با حکومت او فتنه است ولی ازنظر امام علی علیه‌السلام فتنه نیست. فتنه این است که حق و باطل را با هم درآمیزند و نشود حق را پیدا کرد. او معتقد است عملکرد دولت عثمان به‌گونه‌ای بود که موجب درآمیخته شدن حق و باطل شد و جامعه در حال ضرر کردن است و لذا کمک کرد به کسانی که آمدند تا این گره را باز کنند. امام علی علیه‌السلام با این اعتقاد است که دارد فتنه را می‌خواباند و عثمان بر این تصور است که امام فتنه به پا می‌کند. بر اساس مبانی ارزشی و فکری، این دو با هم متفاوت است. پس وقتی می‌خواهیم تطبیق کنیم باید بگوییم بر اساس چه مبانی‌ای این تطبیق را انجام می‌دهیم. مثل این‌که اروپایی‌ها می‌گویند کسانی که در فلسطین با سنگ با اسراییل می‌جنگند تروریست هستند؛ زیرا حاکمیت الآن در دست اسراییلی‌ها است و این‌ها با حاکمیت مبارزه می‌کنند. آن‌ها طبق مبانی خودشان درست می‌گویند چون معیار مشروعیت در نظر آنان قدرت است. او طبق مبانی خودش می‌گوید مظلوم هستم و ما طبق مبانی خودمان می‌گوییم که تروریست دولتی هستید. پس باید مبانی خودمان را در تطبیق مشخص کنیم.

 

معیارهای شایسته:

دو معیار شایسته نیز وجود دارد:

1-   طرح بحث در قالب فراگیر: ما نباید بحث‌های تطبیقی را با همان اصطلاحات صدر اسلامی مطرح کنیم؛ مثلاً نمی‌توان اصطلاح مهاجر و انصار را مطرح کرد ولی می‌توان جریان زرسالار برانداز را اگر بر بنی‌امیه تطبیق کنید مردم می‌فهمد چه می‌گویید؟ جریان رهروان ولایت یا متحجر آشوب گر را مردم متوجه می‌شوند. اگر اصطلاحات را نزدیک به فهم مردم کنیم می‌توانند عبرت بگیرند؛ مثلاً عدنانیان و قحطانیان را متوجه نمی‌شوند و عبرت نمی‌گیرند. چون الآن چنین چیزی را احساس نمی‌کنند. رسالت دانش‌پژوه تاریخی فقط این نیست که این دو گروه را معرفی کنند. این برای تاریخ نقلی و تحلیلی خوب است ولی در تاریخ تطبیقی چه؟ تکلیف جامعه چه می‌شود؟ جامعه منتظر این است که به او رهنمودی بدهید تا هدایت شود. تو با این تاریخ‌ها چگونه می‌توانی جامعه را هدایت کنی؟

2-   مفهوم‌سازی و انتخاب واژگان مشترک: مفهومی که انتخاب می‌کنیم باید مفهومی باشد که هم صدقش بر گذشته مجازی نباشد و هم در زمان ما مجازی نباشد. این‌که برخی واژه خواص را مطرح کردند هم در زمان ما و هم در صدر اسلام مفهوم است. ولی مهاجران برای خیلی از توده‌ها قابل‌فهم نیست و حتی اگر قابل‌فهم باشد نمی‌تواند با زمان حال تطبیق کند چون در انقلاب، مهاجرتی نداشته‌ایم. ولی وقتی می‌گوییم خواص، هم بر مهاجران صدق می‌کند و هم بر افرادی که در زمان ما هستند صدق می‌کند. این مسئله به مخاطب کمک می‌کند که عبرت بگیرد.

 

پس‌ازآن ، آقای دکتر صفری به نقد این بحث پرداختند.  مشروح سخنان ایشان تقدیم می‌گردد:

 

بنده شعارم این است که در مناظرات دو طرف مناظره در مقام سواء هستند یعنی «سواء علیهم أءنذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون» اصل، شنوندگان هستند که قضاوت می‌کنند. ما خدمت آقای سلیمانی ارادت ویژه‌ای داریم زیرا گاهی چیزهایی می‌نویسند و ما نقد می‌کنیم و این نقد ما برکت دارد؛ ازجمله کتاب رازداران حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام

 

بنده در یک نکته با جناب آقای دکتر هماهنگی دارم و آن این‌که تاریخی که می‌خوانیم باید کارآمد باشد و فایده داشته باشد. به درد یک جایی بخورد؛ یا به درد دنیا یا به درد آخرت. تاریخ نخوانیم برای این‌که تاریخ خوانده باشیم مثلاً مغول چکار کرد؟ کجا لشکر کشید؟ کجا را سوزاند؟ و صرف یک سری داستانی که به‌عنوان این باشد که بخوانیم و خوابمان ببرد. تاریخ را باید کارآمد نشان بدهیم و دارای فایده بشود و یک نفعی برای ما داشته باشد؛ اما این‌که اسم این تاریخ تطبیقی است یا چیز دیگر؟ ممکن است با ایشان اختلاف‌نظرهایی داشته باشیم.

ابتدائا این دو مفهومی که ایشان بکار بردند بنام تاریخ تطبیقی را بررسی کنیم.

 

مفهوم تاریخ

تاریخ ممکن است به دو معنا باشد:

1-   رویداد

2-   گزارش رویداد

ظاهراً منظور ایشان از تاریخ تطبیقی خود رویداد است زیرا فرمودند مقطعی را بر مقطع دیگر تطبیق می‌دهند.

 

مفهوم تطبیق

 

تطبیق نیز به معنای همپوشانی کامل است. غربی‌ها بین تطبیق و مقایسه فرق نگذاشته‌اند ولی ما فرق می‌گذاریم. مقایسه این است که دو چیز را با حفظ هویت آن‌ها با هم مقایسه می‌کنیم مثلاً این جسم است و این نیز جسم است؛ اما تطبیق همپوشانی است مثلاً خانه دو طبقه است که یک طبقه عین طبقه پایین است و آن را می‌پوشاند. این ادعای همپوشانی قسمتی از تاریخ نسبت به قسمتی دیگر ادعای بزرگی است که طبیعتاً وجوه شبه باید فراوان باشد.

 

تاریخ تطبیقی به چه معنا است؟ یعنی تکه‌ای را جدا می‌کنید و روی تکه دیگر می‌گذارید. این چه‌کاری علمی است؟ تاریخ تطبیقی خودش کار علمی در آن نهفته نیست. به این عبارت در علم جایگاهی برای تاریخ تطبیقی نداریم. مثل این‌که شما این کتاب را روی این کتاب می‌گذارید. این چه‌کاری است؟ یک مضافی می‌خواهد و یک‌چیزی کم دارد. آن چیز چیست؟ آن چیز مطالعات تاریخ تطبیقی یا مطالعات تطبیق تاریخی است. معنایش چیست؟ یعنی شما دو مقطع تاریخی را در نظر می‌گیرید و این دو تا را با هم می‌سنجید. برای این کار، منطق و ملاک دارید و روش دارید. یا این‌که تا دو کتاب را با هم می‌سنجید؛ مثلاً تاریخ طبری را با تاریخ یعقوبی می‌سنجید. یا مثلاً تاریخ دولت امام علی علیه‌السلام را با دولت فعلی می‌سنجید. وجوه شباهت آن را می‌سنجید؛ مثلاً آقایی پایان‌نامه داده بود با عنوان «مدیریت منابع انسانی در فلان دولت و در دولت امام علی علیه‌السلام» یک موضوع را در دو دولت می‌سنجد. این مطالعات مقایسه‌ای چیز تازه‌ای نیست و همیشه بوده است و پایان‌نامه‌های فراوانی نیز در این زمینه‌داریم. مثال‌هایی هم که ایشان زدند مانند کلام تطبیقی و فلسفه تطبیقی یک‌قسمتی از فلسفه را با یک قسمت دیگر مقایسه می‌کنند.

ایشان در جزوه‌شان مثال زدند مثلاً کلام تطبیقی. جناب آقای ربانی کلام تطبیقی دارد. من مطالعه کردم. امامت و این‌ها را در شیعه و سنی با هم تطبیق کرده‌اند.

پس تطبیق، قید مطالعات است. مطالعات تطبیقی؛ و خود عین و رویداد را نیم توانیم جدا کنیم و بر قسمت دیگر بگذاریم.

 

ایشان مطالعات تاریخی را چهار نوع کرده‌اند:

1-   مطالعات تاریخ نقلی

2-   مطالعات تاریخ تحلیلی

3-   مطالعات تاریخ نظری

4-   مطالعات تاریخ تطبیقی

یعنی مطالعات تاریخ تطبیقی را قسم چهارمی در کنار آن سه قسم قرار داده‌اند درحالی‌که با توضیحی که بنده دادم مطالعات تاریخ تطبیقی نوع چهارمی نیست. یا از نقل استفاده می‌کنید و عبرت می‌گیرید یا از تحلیل استفاده می‌کنید و عبرت می‌گیرید یا از مطالعات نظری تاریخ استفاده می‌کنید و سنت می‌گیرد. دو عبارت «سنت» و «عبرت» در کلام ایشان است.

 

سنت و عبرت

سنت و عبرت چیست؟ عبرت کار کیست؟ آیا عبرت داخل در رشته تاریخ است یا یک کار بیرونی در مطالعات تاریخی است؟ ما در مطالعات تاریخی چیزی بنام عبرت نداریم. هدف است. هدف ما از مطالعه، این است که عبرت بگیریم و برای زندگی امروزمان درس بگیریم و تجربه بیاموزیم. یک‌سخن مشهوری نیز وجود دارد که تنها درسی که ما از تاریخ نمی‌آموزیم این است که از تاریخ نیاموزیم. هیچ‌وقت نیز از تاریخ نمی‌آموزیم. اگر آموخته بودیم در همه جهات وضع و حالمان بهتر بود. این نیاز نیست که دقیقاً یک مقطعی را ببینم و از آن عبرت بگیرم. علاوه بر این‌که طبق بیان جناب استاد، شرط‌هایی که برای عبرت گفتند شرط‌هایی است که خودشان گفته‌اند. ممکن است کسی این شرط‌ها را نپذیرد. به‌قول‌معروف ایشان دارند تاریخ را ایدئولوژیزه می‌کنند و ممکن است آن‌طرف هم شرط‌های دیگری بگذارد.

من در آغاز می‌خواستم معرفی کنم ولی همین‌جا معرفی می‌کنم و جناب استاد نیز در جزوه‌شان معرفی کرده‌اند. اگر می‌خواهید کتابی بخوانید که خوب این مطالعات تطبیقی را توضیح داده باشد «روش‌شناسی مطالعات دینی» نوشته آقای دکتر فرامرز قراملکی را بخوانید. در فصل دوازدهم این کتاب به‌خوبی و بسیار زیبا و منطقی و عقلایی، مطالعات تطبیقی در تاریخ را توضیح داده است که چه شرایطی باید داشته باشد.

 

نکته دیگر این‌که در مطالعات تطبیقی تاریخ باید به دنبال وجوه شباهت باشیم؛ و این وجوه شباهت همان‌طور که فرمودند باید حداکثری باشد. اینجا ما ممکن است دچار آسیبی بشویم و آن عوام انگاری و ساده‌انگاری است. این‌که یک وجه شبه ساده را نگاه کنم و بر این زمان تطبیق کنم و بگویم باید درس بگیریم. درحالی‌که در مطالعات تطبیقی شما باید مطالعات تحلیلی عمیقی داشته باشید. شرایط زمان امام علی علیه‌السلام را خوب بررسی کنید. شرایط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را بررسی کنید و قبیله شناسی کنید و از علوم معین کمک بگیرید و از جامعه‌شناسی و روان‌شناسی شخصیت‌ها و مردم‌شناسی و علوم مختلف کمک بگیرید و آن‌وقت بگویید که چقدر وجوه شبه زیاد است. هر چه وجوه شبه شما بیشتر باشد کمک به هدف شما که عبرت گیری است بیشتر است.

الآن مثال‌هایی که ایشان زدند مثال‌های سیاسی بود. زدن مثال‌های سیاسی راحت است. باید مثال‌های فرهنگی نیز بزنیم. باید زیاد دفت کنیم؛ مثلاً بگویید حکومت جمهوری اسلامی اشبه حکومت به حکومت صفویان است که یک حکومت دینی و شیعی بود و علما و فقها در آنجا نقش داشتند و آموزه‌های شیعی در آن نقش داشت. از علل سقوط صفویه برای حکومت جمهوری اسلامی درس بگیرید؛ مثلاً بگویید صفویه سه مرحله داشت: قزلباشان و نظامیان و مرحله علما و فقها و مرحله اخباری‌ها. اصلاً چرا از یک مرحله‌به‌مرحله دیگر می‌رود؟ چه عواملی کمک می‌کرد؟ کدام‌یک باعث قوت و کدام‌یک باعث ضعف می‌شدند؟ چه چالش‌هایی بین این سه نیرو بود؟ برآیند چالش این سه نیرو چه بود؟ نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که چرا یک قطعه را برمی‌دارید و بر یک قطعه دیگر تطبیق می‌کنید؟ میزان انتخاب شما چیست؟ چرا این زمان بر زمان حضرت علی علیه‌السلام یا زمان امام حسین علیه‌السلام تطبیق می‌کنید؟ چرا بر یک زمان دیگر تطبیق نمی‌کنید؟ چرا برخی از تجربیاتی که می‌آموزیم بر کشورهای دیگر یا بر کشورهای اروپایی تطبیق نمی‌کنید؟ مثلاً تجربه‌ای که کلیسا در اروپا داشت؛ و این تجربه بعدازآن منجر به رنسانس شد. این قسمت را تطبیق کنیم. یا مثلاً یکی از دوستان می‌گفت یک مرحله‌ای در شوروی کمونیسم بخصوص اوایل در زمان لنین بود که همه‌چیز یک پسوند لنینیسم داشت؛ مانند اقتصاد لنینیسم، روان‌شناسی لنینیسم، جامعه‌شناسی لنینیسم و ... . ما درس بگیریم و ببینیم الآن می‌خواهیم چکار کنیم؟ آن‌ها به چه نتیجه‌ای رسیدند و ما الآن می‌خواهیم به چه نتیجه‌ای برسیم؟

 

اگر می‌خواهید مطالعات تطبیقی کنید هم تعمیق داشته باشید و هم تعریض؛ یعنی هم بیشتر در عمق فروبروید و هم مطالعات سطحی خودتان را عمیق‌تر کنید. با مطالعه ساده یک واقعه و چند وجه شبه و تطبیق بر این زمان، این مطالعه تطبیقی نمی‌شود.

 

نکته دیگر این‌که ما نمی‌توانیم از وجوه تفاوت سرسری بگذریم. بررسی وجوه تفاوت نیز بسیار مهم است. شاید وجوه تفاوت، مبعّد ما از تطبیق باشد و دیگر اجازه تطبیق به ما ندهد؛ مثلاً زمان امام علی علیه‌السلام را که بررسی می‌کنیم می‌بینم فاکتورهایی در آنجا بود که منجر به شکست ایشان شد. آن فاکتورها الآن وجود ندارد مثلاً نظام قبیله‌ای که روسای قبیله می‌توانستند افراد قبیله خودشان را سامان بدهند. الآن نظام احزاب است که نظام احزاب را نیز نداریم. یا این‌که بگویید امام علی علیه‌السلام کفش خود را وصله می‌زد یا پیراهن خود را وصله می‌زد. طبیعتاً مبعدات فراوانی هست و نمی‌توانیم از آن ساده بگذریم.

این‌که کلی بگوییم فطرت انسان یکسان است و قوانین یکسان ساری می‌شود این‌چنین نیست. اولاً قوانینی که در قرآن نامش برده شده است قوانین محدودی است و همان‌ها را باید بشناسیم و به مقدار نص اکتفا کنیم و بقیه‌اش را با تحلیل به دست بیاوریم. ثانیاً انسان موجود پیچیده‌ای است. تاریخ از همین موجودات پیچیده تشکیل شده است. شاید دو مقطع تاریخی را نتوانیم بر هم تطبیق کنیم. در برخی از مواقع یک حادثه کوچک باعث شکست یک قیام شده است که دیگر قابل تکرار نیست و قانون ندارد؛ مثلاً وقتی زیدی‌ها با عباسیان می‌جنگیدند فقط بر اثر یک اشتباه کوچک شکست خوردند. یک عده از لشکر را آن‌طرف گذاشته بودند و گفتند اگر ما شکست خوردیم پشتیبان ما باشید. وقتی آن‌ها پیروز شدند این قسمت کوچک لشکر وارد میدان شدند. لشکری که پیروز شده بود خیال کردند که این‌ها را دور زدند و دو لشکر خودی به جان هم افتادند و شکست خوردند درحالی‌که ازنظر قوانین و ظاهر باید سپاه منصور شکست می‌خورد. در بسیاری از موارد چیزهایی هست که قابل پیش‌بینی نیست و باعث تغییر جریان می‌شود مانند جریان عبیدالله بن زیاد. اگر واقعاً اگر او حاکم کوفه نشده بود شاید نهضت امام حسین علیه‌السلام به این سرانجام مبتلا نمی‌شد. یک عامل کوچکی بود که روی آن حساب نمی‌شد. او مبغوض یزید بود و از ظاهرش نیز نمی‌شد تشخیص داد.

این‌که یک ماجرا را مطالعه کنم و خیال کنم که عیناً می‌شود بر این زمان تطبیق کنیم چنین نیست. پس می‌رسم به مطلب بعدی که تاریخ تک عاملی نیست.

 

یک عامل واحد، بر تاریخ حاکم نیست. ده‌ها و بلکه صدها عامل سیاسی اجتماعی و فرهنگی باید دست‌به‌دست هم بدهند تا یک واقعه تاریخی ساخته شود و یک حکومت پیروز شود و یک جامعه به فلاح برسد و یا سر از ضلال دربیاورد. این‌چنین نیست که با یک عامل بتوانیم بررسی کنیم.

اگر دنبال درانداختن نظریه هستیم باید جوانب مطالعات بین‌رشته‌ای خودمان را قوی کنیم. فقط با صرف خواندن چند کتاب تاریخی قادر به بحث تاریخ تطبیقی نخواهیم بود.

شتاب‌کاری، کار درستی نیست. من آقای دکتر را تشویق می‌کنم ولی می‌گویم که یک مقدار آرام‌تر و با مطالعات بیشتر و علمی وارد شوند.

 

نکته دیگر این است که برخی چیزها یک‌بار اتفاق می‌افتد و قضیة فی واقعه است. از این‌ها می‌توانیم عبرت بگیریم. اگر شما هدفتان عبرت گیری باشد ما هم با شما موافقیم و دست‌مریزاد می‌گوییم ولی اسمش مطالعات تاریخی تطبیقی نیست. این کار بیرون از مطالعات تاریخی است. این کار مخاطب است و اگر هم شما می‌خواهید این کار را بکنید اشکالی ندارد ولی نه به‌عنوان مورخ؛ حتی ممکن است آن‌کسی که عبرت می‌گیرد غیر از شما باشد؛ مثلاً یک سری مطالعات تاریخی انجام می‌دهید و به دستگاه‌های امنیتی و نظامی و انتظامی می‌دهید و می‌گویید ما به اینجا رسیدیم و شما ازاینجا چه درس‌ها و عبرت‌هایی می‌خواهید بگیرید؟

 

لزوماً کلمه عبرت درست نیست. کلمه «درس» یا «نکته آموزی» فایده آن عام‌تر می‌شود. الآن سیره معصومین علیهم‌السلام می‌خوانیم نه به‌عنوان این‌که تطبیق بر این زمان کنیم. داریم از تاریخ درس می‌گیریم و استفاده می‌کنیم.

 

نکته دیگر این‌که ایشان به آن دانشجوی صنعتی شریف کنایه زدند. با کمال معذرت، من طرفدار آن دانشجو می‌شوم. تاریخ تطبیقی دو لبه است و اگر وارد آن بشوید ممکن است طرف مقابل آن لبه‌اش را بگیرد. شاید برود مطالعات بیشتری کند و از علوم معین کمک بیشتری بگیرد و برای شما ثابت کند که الآن آن لبه‌اش ممکن است درست باشد. البته نه در مثالی که ایشان زده است ؛ حاشا و معاذ الله که آن مثال را قبول کنیم. منظور ما این است که اگر بخواهید مطالعات تاریخ تطبیقی را به این روش و با یک مثال و با یک واقعه و بدون تعمیق و تعریض کار کنید این دو لبه است و بلکه ممکن است این لبه‌اش بیشتر به ضرر ما باشد؛ زیرا ما مستقر هستیم و حکومت داریم و حاکم هستیم و قانون می‌گوییم و یک سری احکام و تلقی خاصی داریم و ممکن است او بتواند در جمع‌های خودشان استفاده کنند ولو اینکه به آقای دکتر نتوانند ثابت کنند. کما این‌که الآن می‌بینیم در فضای مجازی دارند از آن لبه‌اش استفاده می‌کنند. می‌گویند ببینید فلان حکومت چنین کرد و با زبان زور نمی‌شود کار کرد و فرهنگ را باید درست کرد و مطالب زیادی ازاین‌دست، ممکن است اگر ما دو نفر در یک جای بی‌طرفی باشیم بیشتر حق را به او بدهند. چون وجوه شبه او بیشتر است؛ به‌عبارت‌دیگر در اینجا جای قانون سازی نیست جنگ شباهت‌ها است که آیا شما می‌توانید وجوه شبه بیشتری بیاورید یا او؟ و چه الزامی دارد که او با رویکرد ایدئولوژیک شما وجوه شباهت شما را بپذیرد؟ بلکه او نیز مطالعات دیگری دارید و نتیجه در اینجا به نفع ما نیست.

 

از ایشان تقدیر می‌کنم که ایجاد گفتمان کردند و خوب است ادامه بدهند و ان شاء الله عمیق‌تر و محکم‌تر مطرح کنند. در چنین مجلسی جای جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، علوم سیاسی‌ها خالی است. اگر یک‌وقت خواستند این مباحث را ادامه بدهند بجای من یک جامعه‌شناس یا روان‌شناس یا علوم سیاسی دان نشسته باشد تا این مباحث کارآمدتر شود.

 

اظهارات حجت الاسلام و المسلمین سلیمانی در پاسخ به دکتر صفری:

 

اول بحث توضیح دادم که بحث تاریخ تطبیقی اختراع ما نیست. اگر شما به کتاب «روش‌های پژوهش در علوم اجتماعی» که سازمان سمت چاپ کرده است در صفحه 104 این کتاب تاریخ تطبیقی را بحث می‌کند. روش تاریخ تطبیقی یک روش تحقیق مرسوم است. جان استوارت میل، روش حضور و غیبت هم‌زمان، روش توافق و روش تشابه را مطرح می‌کند. آقای کافی در کتاب «جامعه‌شناسی تاریخی» انواع مختلف تاریخ تطبیقی را آورده است. پس اختراع ما نیست. تعریفی که از تاریخ تطبیقی کردیم این بود که یک مقطعی از تاریخ را با مقطع دیگر مقایسه می‌کنند. این روش قبلاً بوده است و الآن نیز هست. قید مطالعات نیز ندارد. اصلاً نگفتیم که یک قطعه‌ای تاریخ از عالم خارج را روی قطعه دیگر بگذاریم. این محال است. مگر می‌شود خارج را آورد. وقتی می‌گوییم گزاره‌های تاریخی گذشته، این گزاره‌ها را می‌بینیم و تصویری که از گذشته داریم را به‌وسیله گزاره‌ها با زمان خودمان مقایسه می‌کنیم یا با یک مقطع تاریخی دیگر که تصویرش را از تاریخ می‌گیریم مقایسه می‌کنیم.

بخری از معیارهایی که آن‌ها دادند کاربردی نیست و بسیار کم است. خودشان نیز برخی از این معیارها را نقل کرده‌اند. آقای مجید کافی معیارهای جان استوارت میل را نقد می‌کند. پس این یک‌چیز مرسوم است.

 

وقتی می‌گوییم یک مقطعی از گذشته را با زمان حال مقایسه می‌کنیم یک‌چیز طبیعی است. در کتاب «روش‌های پژوهش در علوم اجتماعی» می‌گوید یکی از راه‌کارهایی که برای تحلیل مسائل جامعه زمان خودتان دارید این است که یک مقطع تاریخی را با اینجا مقایسه کنید یا دو مقطعی از جامعه حاضر را با هم مقایسه می‌کنند. این یک‌چیز غیرعلمی نیست. تنها کاری که ما انجام می‌دهیم این است که می‌گوییم معیارهای صحیح آن چیست؟

آقای دکتر می‌گویند باید علمی باشد و ما نیز قبول داریم. شما بفرمایید کدام‌یک از معیارها اشتباه است؟ اتفاقاً برای تعمیق این قضیه آمده‌ام و کار کرده‌ام. این‌که می‌گویم مدت‌ها مطالعه کرده‌ام و کتاب‌ها را تجربه کرده‌ام و به این معیارها رسیده‌ایم بفرمایید که کدام‌یک از این معیارها اشتباه است. ما استفاده می‌کنیم و استقبال نیز می‌کنیم که یک معیار نیز اضافه کنید؛ اما می‌بینم که در این کتاب‌ها دو سه معیار می‌دهند و آن را نقد می‌کنند و ما معتقدیم با این دو سه معیار نمی‌توانیم مقایسه را انجام بدهیم.

 

فرمودند که تاریخ باید کارآمد باشد. چگونه تاریخ کارآمد می‌شود؟ تنها درصورتی‌که بتوانید از تاریخ عبرت بگیرد. این تعبیری است که قرآن مجید دارد. بالاترین کاربرد تاریخ عبرت است. چطور می‌شود عبرت گرفت؟ شما یک راهی غیر از تطبیق به ما بگویید تا از تاریخ عبرت بگیریم. اگر یک راه دیگری وجود داشته باشد که احتمال دارد منظور قرآن آن راه باشد ما آن راه را می‌رویم. قرآن که داستان یوسف را نقل می‌کند می‌فرماید عبرت بگیرید آیا تمام وجوه آن داستان را نقل کرد؟ آیا تمام وجوه داستان حضرت یعقوب را نقل کرد؟ این‌که شما می‌فرمایید تا ما همه جوانب را به دست نیاوریم و عمیقاً نتوانیم به همه موارد دست یابیم نمی‌توانیم تطبیق کنیم من با عمق مخالف نیستم ولی می‌گوییم این مطلب یک نصاب دارد. چرا قرآن گزاره‌های محدودی را به ما می‌دهد و می‌گوید عبرت بگیرید؟ چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: امت من در هر سوراخی که بنی اسراییل می‌رود. آیا این تطبیق نیست؟ این تطبیق بنی‌اسرائیل با امت رسول خدا نیست؟ مگر چقدر گزاره‌های تاریخی از بنی‌اسرائیل در دست داشتیم؟ گزاره‌های تاریخی که قرآن به ما داده است به حدی است که همه وجوه را برای ما روشن کرده باشد؟ نصاب دارد.

 

این تئوری من است که وقتی وجوه شباهتی را از راه علمی به دست آوردیم وجوه تمایز تأثیری در وجوه شباهت ندارد. ما می‌توانیم در حد این وجه شباهت عبرت بگیریم. شما این را نقد کنید. اگر آن وجوه تمایز در آن وجوه شباهت دخالتی ندارد ما می‌توانیم عبرت بگیریم و اگر دخالت دارد نمی‌توانیم عبرت بگیریم.

 

می‌فرمایید افرادی در فضای مجازی هستند و تطبیق می‌دهند و طور دیگری عبرت می‌گیرند. اتفاقاً این بحث‌ها را می‌کنیم تا مرز عبرت صحیح از عبرت غیر صحیح مشخص شود. ای‌بسا عبرتی که او می‌گیرد کار او درست باشد. چه اشکالی دارد؟ ما اول معیارها را مشخص کنیم و شما دانه‌دانه نقل کنید و بر اساس آن معیار دانشجویی در دانشگاه شریف خواست عبرت بگیرد و مبانی ما با هم مشترک باشد و من نیز باید تسلیم شوم. مگر یک دانشجویی یک پایان‌نامه‌ای می‌نویسد که اساتید تاریخ به آن نرسیده‌اند ما می‌گوییم چون این فرد دانشجو است حرفش غلط است؟ خیر.

 

این‌که می‌فرمایید ای‌بسا مبانی دیگران با شما متفاوت است و آن‌ها طور دیگری عبرت بگیرند ما اول کار به آن‌ها می‌گوییم که شبیه‌سازی که شما کرده‌اید بر اساس مبانی خودتان درست است و ما مبانی او را قبول نداریم و بحث مبنایی با او می‌کنیم.

 

می‌فرمایید که مطالعه تطبیقی باید عمیق باشد و من نیز این حرف را قبول دارم. شما با ما آشنا هستید. شاید حدود 18 سال است که پژوهش‌های تاریخی جزو کارهای ماهیانه من است و از سایر اساتیدی که در حوزه تاریخ تدریس می‌کنند سابقه کمتری ندارم مگر این‌که کسی چند سال زودتر درس‌خوانده باشد. به‌اضافه‌این‌که من روی مسائل نظری تاریخ کار کرده‌ام. کتاب «فلسفه تاریخ» را نوشته‌ام و کتاب «فلسفه نظری تاریخ در قرآن » را نوشته‌ام و در فلسفه نظری تاریخ تدریس و تألیف داشته‌ام؛ بنابراین با کسی طرف نیستید که تازه آمده است و دو تا کتاب خوانده است و تازه تطبیق می‌کند بلکه با کسی طرف هستید که اساتید تاریخی حوزه او را می‌شناسند و با هم کار کرده‌ایم و استاد راهنما و استاد مشاور بنده بوده‌اند و خود شما کتاب «رازداران حریم اهل‌بیت (ع)» که پایان‌نامه بنده بود جلسه نقد گذاشتید و زیاد کار کردید تا نقد کنید. پس برایش ارزش قائل شدید. البته شاید مقصود شما چیز دیگری بود و من بد متوجه شدم. به‌هرحال تطبیق‌هایی که من انجام می‌دهم حساب شده است. من نمی‌آیم در پاساژ قدس یکی دو کتاب بخرم و بر اساس آن نظر بدهم. اگر کسی بگوید در سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام لعن نمی‌بینم می‌گویم امام علی علیه‌السلام در قنوت نماز و بعدازآن می‌فرمود: «اللهم العن معاویه، عمروعاص، ابوموسی اشعری». پس من با مباحث آشنا هستم. اتفاقاً اصرار داشتم آقای دکتر تشریف بیاورند چون می‌دانستم ایشان نقطه نظرات متفاوتی دارند و در اینجا مطرح شود. احساس می‌کنم ایشان قبول دارند که روی این مسئله کار شود. حتی معتقدم در قالب یک میزگردی بحث شود. از بحث نترسیم و از آن فاصله نگیریم. دیگران نیز این تطبیق را انجام می‌دهند ولی ما باید حدود آن را تعریف کنیم.

 

حضرت امام خمینی رحمة الله علیه نظریه ولایت‌فقیه را مطرح کرد و در تاریخ تشیع نیز بوده است و امام آن را تبیین و پیاده کرد. ابراهیم یزدی کتابی نوشت و مدعی شد که امام حسین علیه‌السلام که با یزید جنگید جنگی میان یک شخص مبارز و ولی‌فقیه بود. او از این کار استفاده کرد. ما باید چکار کنیم؟ بگوییم چون او سوءاستفاده کرد اصل ولایت‌فقیه را کنار بگذاریم؟ یا این‌که بگوییم ولایت‌فقیه دارای چنین مفهومی است و استفاده تو مصداق ولایت‌فقیه نیست.

 

فرمودند گاهی حوادث کوچک پیامدهای بزرگی در تاریخ دارد و شما نمی‌توانید به این سادگی تطبیق کنید. اتفاقاً این یک بحثی است که برخی از فیلسوفان تاریخی کردند. این‌که می‌گویند مروان حمار رفت ادرار کند و یکی او را کشت. معروف شد که «ذهبت دولة ببولة». این چه قانونی اینجا حاکم بود؟ رفت دستشویی کرد و کشته شد. آیا می‌شود گفت علت اساسی از بین رفتن سلسله امویان دستشویی رفتن مروان حمار بوده است؟ پس این عبرت‌هایی که می‌خواهید بگیرید غلط است. شهید مطهری و مونتسکیو جواب داده‌اند و گفته‌اند که دولت اموی به خاطر ظلم‌هایی که کرد بر اساس قاعده و قانونی که دارم «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» دولت اموی پوک شده بود و کشته شدن این فرمانده زمان این نابودی را تعیین می‌کرد وگرنه یک مدت دیگر از بین می‌رفت. در عبرت گیری نیز باید به این نکته توجه کنیم.

 

این‌که می‌فرمایید چرا با رنسانس مقایسه نمی‌کنید؟ اشکالی ندارد. ما می‌توانیم بگوییم که در رنسانس رشد صنعتی و علمی می‌بینیم. بررسی کنیم علت آنچه بود؟ بعد از انقلاب چرا نباید رشد علمی و صنعتی نداشته باشیم. با هم بحث کنیم. برخی از روشنفکران از تقی زاده تا الآن می‌گویند که یکی از علل این بود که تعصبات دینی را کنار گذاشتند. ما نیز باید بحث علمی کنیم که آیا هر دینی و هر مذهبی ولو این‌که بگوید «اطلبوا العلم و لو بالصین» آیا چنین مذهبی می‌تواند مانع پیشرفت باشد؟ بیاییم بحث کنیم و مقایسه کنیم. ای‌بسا عبرت‌های خوبی ازآنجا بگیریم.

 

 

پس از آن حجت الاسلام و المسلمین بهرامی به دو نکته ای که بدون پاسخ ماند اشاره کرد و افزود: از صحبت‌های آقای دکتر صفری دو مطلب برداشت می‌کنم که نقدهایی نیاز به پاسخ داد. فرمودند عبرت گرفتن، پدیده‌ای خارج از خود تاریخ نقلی و تحلیلی است و درواقع یک هدفی است که از مطالعه تاریخ تعقیب می‌کنیم و نباید این را در خود تاریخ درج کرد.

 

پاسخ دکتر سلیمانی:

 

ما تاریخ تطبیقی را قسیم تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی و فلسفه تاریخ می‌دانیم؛ زیرا در تاریخ تطبیقی مورخ دو کار دیگر انجام می‌دهد. اولاً وجه شبه را پیدا می‌کند و بررسی می‌کند وجوه تمایز در آن دخالت دارد یا نه؟ ثانیاً با زبانی که زبان مشترک با عصر خودش باشد بیان می‌کند فلذا عبرت گرفتن آسان می‌شود. سایر مورخان چنین رسالتی را ندارند؛ یعنی آن‌ها دغدغه‌شان عبرت گیری نیست. لذا برخی به من می‌گویند که چرا در این مسئله عمیق نمی‌شوید؟ من نمی‌خواهم پژوهش نقلی یا تحلیلی کنم. می‌خواهم بر اساس نقلی که آن را معتبر می‌دانم فرآیند عبرت گیری را آسان کنم. اگر مانند علامه جعفر مرتضی بگویم در این مسئله پنج قول است و جوابش این است مخاطب گم می‌شود و دنبال عبرت گیری نمی‌رود.

 

دکتر صفری:

چند نکته عرض می کنم:

بالاخره نفهمیدیم چه پیشوندی جلوی تاریخ تطبیقی بگذاریم؟ آیا مطالعات بگذاریم یا بررسی؟ خودتان نیز فرمودند تاریخ تطبیقی، تطبیق یک مقطع با مقطع دیگر است. یک‌چیزی بگویید که چلوی آن بگذارید.

دکتر سلیمانی: هیچ اضافه‌ای نمی‌خواهد. در هر تحقیقی یک مسئله تحقیق داریم. مسئله تحقیق ما این است که مثلاً علل انحراف خواص در زمان ما چیست؟

دکتر صفری: این از سنخ عین می‌شود. ما می‌خواهیم از سنخ علم شود. تاریخ تطبیقی یعنی عین را بردار و اینجا بگذار.

دکتر سلیمانی: چرا این‌طور تصویر می‌کنید؟ تاریخ تطبیقی این نیست که شما یک مقطعی را در عالم عین بگذارید و تطبیق کنید. تاریخ تطبیقی یعنی یک مقطعی از تصویر تاریخی خودتان را بر یک مقطع دیگری از تصویر تاریخی خودت تطبیق کن. این با چه هدفی است؟ تاریخ تطبیقی هدف نیست. ابزار است. ابزار برای حل آن مسئله تاریخی. مسئله شما این است که علل انحراف خواص چیست؟ اقتصاددان و جامعه‌شناس و روان‌شناس هرکدام تحلیل خاص خودشان را دارند. شما به‌عنوان یک مورخ می‌گویید من می‌خواهم مقایسه با علل انحراف خواص صدر اسلام کنم. این یک روش است.

دکتر صفری: من تمام تلاش خودم را کردم تا شما را به اینجا برسانم. تاریخ تطبیقی یک ابزار است؛ یعنی از سنخ سه نوع دیگر نیست. سه نوع دیگر علم است.

دکتر سلیمانی: تاریخ نقلی نیز یک ابزار است.

 

دکتر صفری: نکته دیگر، عبرت است. من نگفتم این همه کار را بکن تا یک عبرت کوچک بگیر بلکه این عبرت را با این طیف وسیعی که قائل هستید من نیز قائل هستم و حتی از تک گزاره‌های تاریخ نقلی نیز عبرت می‌گیریم. الآن همین «ذهبت الدولة ببولة» همین خودش مایه عبرت است ولی با یک رویکرد دیگر. ببین دنیا چقدر بی‌وفا است که خداوند می‌خواهد کسی را که این‌قدر عظمت داشت با یک ادرار کل حکومتش را سرنگون کند. ما اینجا می‌پذیریم ولی این‌که تاریخ فقط عبرت باشد این‌طور نیست. من دارم کمک شما می‌کنم و می‌گویم بجای عبرت بگویید درس.

 

دکتر سلیمانی: عبرت از سنخ درس نیست. عبرت یک انفعال قلبی است.

دکتر صفری: مال مورخ است؟

دکتر سلیمانی: هر انسانی. تاریخ این هنر را دارد که ابتدا در قالب درس به ذهن داده می‌شود و وقتی ذهن آن را تحلیل کرد در قالب باور به قلبش می‌دهد. این را از آیات قرآن نیز می‌توان به دست آورد؛ مثلاً می‌فرماید: ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی. می‌فرماید اگر کسی قلبش اهل خشیت باشد می‌تواند عبرت بگیرد والا می‌تواند گزاره‌های تاریخی را بخواند و مثل من برود و تدریس کند ولی یک‌بار عبرت نگیرد. قرآن می‌فرماید که در میان علوم بشری، تاریخ این هنر را دارد که باور درست کند. چون انسان اگر معرفتش از ساحت ذهن به ساحت دل نیاید محرکش نیست فلذا قرآن از این استفاده می‌کند تا بتواند حرکت از آن دربیاورد. فلذا هنر تاریخ، همین عبرت‌آموزی او است و فلسفه چنین قدرتی ندارد.

 

دکتر صفری: الآن متوجه شدیم که عبرت از مقوله باور و ایمان است و از مقوله علم نیست. یک نوع مطالعات در عرض آن سه مطالعه نیست. کل حرف من همین است.

دکتر سلیمانی: مگر باور قلبی علم نیست؟

دکتر صفری: خیر؛ انفعال است.

دکتر سلیمانی: باورها یک متعلق دارد کما این‌که گزاره‌های ذهنی ما متعلق دارد. اگر شما باور کردید امام صادق علیه‌السلام علم لدنی دارد و معصوم است و او را باور کنید علم نیست؟ اگر در ذهن هم بدانید علم دیگری است. دو علم است یکی در ساحت ذهن و یک در ساحت دل. علمی که در ساحت ذهن است در قالب گزاره‌های موضوع و محمول است. ولی این نیز علم است.

دکتر صفری: پس علم در ساحت ذهن نیست. آیا قبول دارید؟

دکتر سلیمانی: بله

دکتر صفری: همین برای ما کافی است.

دکتر سلیمانی: نگوییم این بحث، بحث علمی نیست. گستره علم وسیع است. عرفان عملی نیز علم است. تاریخ این هنر را دارد که هم به شما علم ذهنی و هم علم قلبی بدهد. اسم اولی را درس و اسم دومی را عبرت می‌گوید. کار ما مورخان این نیست که تنها درس‌های ذهنی را آماده کنیم. برای ما یک وظیفه دیگر نیز هست این‌که زمینه را فراهم کنیم تا قلب‌ها حقایق نظام هستی را باور کند و بفهمد و به آن عرفان پیدا کند. قرآن این رسالت را از تاریخ می‌بیند و خدا این کارکرد را از تاریخ دید؛ اما در کلاس‌ها و پایان‌نامه‌های ما به این نکته توجه می‌شود؟ مورخان بزرگ گذشته به این مسئله توجه داشته‌اند و اسم کتاب‌هایشان را العبر می‌گذاشتند؛ اما الآن به این سمت رفته‌ایم که دانش و ارزش مرزهایشان جدا است و قلمرو باورها جدا است. این همان حرف‌های غربی‌ها است.

 

دکتر صفری:

نکته دیگر این‌که این پندها و عبرت‌ها از همین تاریخ تحلیلی می‌توانیم بگیریم و نیازی به ایجاد اصطلاح جدیدی نیست.

نکته بعد این‌که فرمودید اقدامات شما در زمینه معیارهای تطبیق پیشینه ندارد همان کتابی که من در ابتدای بحث اشاره کردم به این مباحث پرداخت است. مواردی را که می‌خوانم عناوین این کتاب در این زمینه است: تعریف مسئله، تحدید دامنه تطبیق، استقصاء حداکثری، وجوه و موارد تمایز و تشابه، عبور از موارد تشابه، تفاوت ظاهری، تبیین مواضع خلاف و وفاق، آسیب‌شناسی مطالعات تطبیقی. این‌ها بحث‌هایی که در کتاب «روش‌شناسی مطالعات دینی» است.

دکتر سلیمانی: عرض کردم که آن‌ها کم است و چند عامل کاربردی باید به آن اضافه شود. اگر این‌ها این مقدار اسم آورده‌اند من از هشت عامل اسم برده‌ام.

دکتر صفری: همان مقداری که آقای قراملکی اسم برده‌اند از این مقاله بیشتر است.

دکتر سلیمانی: آن‌ها کلاً روش تحقیقی تطبیقی را می‌گویند و برخی از آن‌ها به درد تاریخ تطبیقی نمی‌خورد. چیزی که این کتاب دارد مطالعات تطبیقی است که چیزی تحت عنوان مطالعات تاریخی دارد ولی تاریخ تطبیقی را ندارد. این دو فصل جدا از هم است.

 

دکتر صفری: نکته آخر این است که یک قسمت از تاریخ را به‌یک‌باره روی یک قسمت دیگر تطبیق نکنیم بلکه مسئله محور باشیم. یک مسئله را در آن زمان می‌خواهیم بر این زمان تطبیق کنیم. وجوه شبه و تمایز این مسئله در آن زمان و این زمان باید در نظر گرفته شود.

دکتر سلیمانی: گفتم که یکی از ملاک‌های تطبیق‌پذیری این است که مسئله را توجه کنیم و بر اساس مسئله پیش برویم.

دکتر صفری: مثلاً نوع برخورد امام علی علیه‌السلام با امربه‌معروف و نهی از منکر. در حکومتشان چه می‌کردند و به چه نتایجی رسیدند و ما باید چکار کنیم؟

نظرات (0)

There are no comments posted here yet

نظر خود را اضافه کنید.

  1. Posting comment as a guest.
0 Characters
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
کلیه حقوق متعلق است به سایت شخصی دکتر نعمت الله صفری فروشانی
طراحی در سما